آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

رنگین کمون زندگی ما آرنیکا

20 ماهگی نیکا خانوم

دختر خوشگل مامان 20 ماهه شدی فدای تو بشم که چقدر داری بزرگ میشی چقدر ماهها داره زود میگذره عزیز دل من این روزها حسابی شیرین زبون شدی و با یه سری کارهات مارو شگفت زده میکنی مخصوصا شیطونیهات هرکاری که من انجام میدم تو هم پشت سر من باید اون کارو تکرار کنی حالا هر کاری که میخواد باشه در داغون کردن وسایل خونه استادی هیچ لوازم آرایش سالمی برای من نگذاشتی نمونه یک شیطونی خطرناکت همین امروز بود که شمعدان سنگین روی کنسول رو انداختی پایین خدا خیلی به ما لطف داشت که روی تو نیفتاد بعد هم رفتی سراغ ماشین ظرفشویی درشو باز کردی و یک لیوان از توش برداشتی و شکوندی ... صبح هم من داشتم ظرفارو میشستم اومدی تو آشپزخونه طبق معمول شلوارتو در آوردی و بعد ه...
16 مهر 1393

روزت مبارک دخترآفتاب

زندگی در نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر، شاخه پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل میبینم  دخترم پاره ی تنم، ای که صورتت مانند ارکیده ها زیباست  امروز روز توست  شیرین دخترم خنده های تو آرزوهای منند شادمانه بخند بگذار برآورده شوند ای زیباترین گل هستی مامان روزت مبارک        ...
6 شهريور 1393

سفر شمال

مسافرت شمال در 16 ماهگی دردونه من بفرمایید جگر آرنیکا و عشق آب بازی   مسافرت شمال در 18 ماهگی دردونه من ماهگرد 18  ماهگی و این هم چتر سواری مامان هانیه ...
22 مرداد 1393

دختر که داشته باشی

دختر که داشته باشی  با خود تصور می کنی  پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلاییش وقتی کمی بلندتر شوند وکیف عالم را میبری از انعکاس خرگوشی بستنشان     دختر که داشته باشی خیال می کشاندت به بعداز ظهر گرم روز تابستانی   که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده به گوش انداخته اید همان هایی که هر که بیاوزیدشان از شادی لبریز می شود و خنده ی از ته دل امانش را می برد   دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی  که با هم بنشینید در حیاط خ...
21 تير 1393

روزهای گرم تابستونی ما

کوچولوی مامان خیلی وقته که نشد بیام برات بنویسم برای همین هم عکسای این 3 ماه رو باید باهم اینجا بگذارم . از کارهای این روزهای خانمی بگم دایره لغات شما کلیییی گسترده شده : مامان - بابا - باباجی - مامان لیلیلی (مامان الی )- هدی-آله له (خاله)- عمه - عم (عمو) - آب - مایی ( مائده) - تاب - در - باذ (بادکنک)- جیجی (چایی)-جیجی (جوجو)- آبووو (هاپو - پیشی-گرگ) و کلی کلمات دیگه که الان خاطرم نیست.بازی  این روزهای شیطونک من اینه که من مشغول هر کاری هستم شما هم باید همون کارو انجام بدی  حالا هر کاری ظرف شستن غذا درست کردن لباس پهن کردن روی بند لباس جمع کردن جارو کشیدن مخصوصا آرایش کردن خدا نکنه رژ ببینی حتما باید قرتی خانوم هم بزنه همه رژها...
19 تير 1393

15 ماهگی خورشید خانم

عسلکم! دردونه من! دختر یکی یکدونه ناز من ! 15 ماهگیت مبارک خوشگلکم بالاخره دندونای کرسی دراومد و دخترم کمی راحت شد جمع مرواریدات به 11 رسید تقریبا یک هفته ای هست که میتونی راحتتر بخوابی و مهمتر اینکه اشتهات خداروشکر بهتر شده و کمتر برای غذاخوردن بدقلقی می کنی البته دیشب چنذتا عطسه کردی منم از ترسم سریع بهت دیفن هیدرامین دادم تورو خداااااااا سرما نخور آخه تو این گرما مامانی کی سرما میخوره تازه داشتیم یه نفسی تازه می کردیم از کارای جدید خانومی بگم به یه سری وسایلت خیلی علاقه نشون میدی و دوست نداری از خودت دورشون کنی مثلا چندتا عروسکاتو خیلی دوست داری هرجا بری از خودت دورشون نمی کنی حتی وقتی می خوایم بریم حموم سفففففت تو دستت نگ...
20 ارديبهشت 1393

قدمهایت استوار نازنینم

عشق کوچک من! بالاخره مامان شاهد قدمهای مستقل تو شد هورااااااااااااااااا عزیز دل مامان! نور چشمم! آرنیکای من! بالاخره روز 93/1/29 روز تولد حوریه جونی درست زمانیکه 1 سال و 2 ماه و 24 روزه بودی تونستی با پاهای کوچولوت اولین قدمهای لرزان و سست رو به تنهایی برداری مبارکت باشه رنگین کمون زندگی ما.. مامانی نمی دونی چه قدر منتظر دیدن همچین لحظه ای بودم  یادش بخیر وقتی 5 ماهه بودی دوست داشتی بشینی و نمی تونستی باید دورتا دورت رو بالشت میذاشتیم تا بتونی چند دقیقه بشینی ولی حالا میبینم دخترم داره بزرگ میشه و خودش میتونه قدم برداره ممنونم خدای من که میتونم شاهد بزرگ شدن دخترم باشم ... قدمهایت استوار خورشیدکم و راه زندگیت همیشه هموا...
8 ارديبهشت 1393

مسافرت در عید

سلام گل همیشه بهار من! خوشحالم از اینکه بالاخره ننه سرما رفت و بهار زیبا اومد چه قدر روزهای قشنگ فروردین زود میگذرند و چه قدر من این ماه و کلا این فصلو دوست دارم همش دوست دارم بیرون باشم از نو شدن طبیعت لذت ببرم برای همین هرروز با هم میریم پارک و تو هم با دیدن بچه ها و تاب و سرسره بازی غرق در شادی میشی ... ماه من اوایل این ماه رفتیم شمال به هممون خیلییی خوش گذشت مهمتر از همه اینکه تو این سفر ماه من بالاخره تونست خودش به تنهایی دو تا قدم راه بره درست روزی که 13 ماه و 28 روزه بودی ولی هنوز بعد از گذشت حدود دو هفته تقریبا در همون مرحله هستی گل من بیشتر تلاش کن مامانی  زندگی من! تازگی به این نتیجه رسیدم که وقتی سرگرم دیدن بچه ها توی...
30 فروردين 1393

سال نو مبارک پرنسس نیکا

                                                  بوی باران ،بوی سبزه، بوی خاک شاخه های شسته، باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سفید، برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد، نغمه شوق پرستوهای شاد   خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش بحال روزگار                                            عزیز دلم این دومین سالیه که هنگام نو شدن سال تو با م...
18 فروردين 1393