قدمهایت استوار نازنینم
عشق کوچک من! بالاخره مامان شاهد قدمهای مستقل تو شد هورااااااااااااااااا عزیز دل مامان! نور چشمم! آرنیکای من! بالاخره روز 93/1/29 روز تولد حوریه جونی درست زمانیکه 1 سال و 2 ماه و 24 روزه بودی تونستی با پاهای کوچولوت اولین قدمهای لرزان و سست رو به تنهایی برداری مبارکت باشه رنگین کمون زندگی ما.. مامانی نمی دونی چه قدر منتظر دیدن همچین لحظه ای بودم یادش بخیر وقتی 5 ماهه بودی دوست داشتی بشینی و نمی تونستی باید دورتا دورت رو بالشت میذاشتیم تا بتونی چند دقیقه بشینی ولی حالا میبینم دخترم داره بزرگ میشه و خودش میتونه قدم برداره ممنونم خدای من که میتونم شاهد بزرگ شدن دخترم باشم ... قدمهایت استوار خورشیدکم و راه زندگیت همیشه هموا...