آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

رنگین کمون زندگی ما آرنیکا

دومین ماه - بزرگ دوستت دارم کوچکم

                                چشمان تو را که از نهایت زیبایی و زندگی با من حرف میزند دوست دارم نگاهت را که ساده و معصوم در جستجوی کشف این دنیاست دوست دارم دستان کوچکت را که لمس نرم طراوت کودکی است دوست دارم   خوشگلک من چه قده بزرگ شدیییییی  این ماه وزنت 5700    قد 59    دور سر 38 وضعیت خوابت خیلییییییی بهتر شده شبا از ساعت 10:30 11 میخوابی صبحا حدود 9 بلند میشی تو این فاصله هم هر 2 ساعت برای شیر خوردن بلند میشی ولی روزاااااااااااااااااااا هر نیم ساعت شیر میخوایی نمیدونم ای...
4 تير 1392

زیبای زمینی من ...آسمانی میشوم وقتی نگاهت می کنم

و امروز 1391/11/5خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد داشت و دنیا رنگ دیگری می گیرد ...پلک جهان می پرد ... دلش گواهی می دهد اتفاقی می افتد...اتفاقی می افتد... فرشته ای از آسمان فرود آمد ... تولدت مبارک ای زیباترین لبخند خدا     تو را آرنیکا نام نهادیم                            دخترم، آریایی نیک سرشت و نیک رفتار ما                                                  ...
4 تير 1392

غنچه ناز کوچک تولدت مبارک

بالاخره انتظارم به پایان رسید  وقتی روز یکشنبه 91/11/4 رفتم بیمارستان و گفتم حرکتهای بچه کم شده از تو کوچولوی من نوار قلب گرفتن و وقتی با دکتر مشورت کردن گفتن فردا 6 صبح باید بستری بشی و اورژانسی عمل بشی ... از خوشحالی داشتم بال در میاوردم به حدی که اصلا یادم رفت بپرسم مگه نوار قلب چیرو نشون داده بود ؟؟؟؟؟ نکنه چیز نگران کننده ای باشه... فردا صبح ساعت 6 با بابا مهدی و مامانی الهه رفتیم بیمارستان نیکان و تو عشق و نفس مامان ساعت 8:45 دقیقه توسط خانم دکتر مریم اشرفی پا به این دنیا گذاشتی عزیزکم وقتی به دنیا اومدی انقدر اخم کرده بودی که میخواستم درسته قورتت بدم فک کنم ناراضی بودی از اینکه 5 روز زود اومدی   نفس مامان خوش اومدیی...
4 تير 1392

اولین سفر خورشیدم به شمال

دردونه ما برای اولین بار اومده شمال این چند روز تعطیلی خرداد ماهو تصمیم گرفتیم بریم شمال ویلای بابایی تا هم حال و هوامون عوض بشه هم عشق من بیاد دریا رو ببینه خدا رو شکر هوا هم خوب بود و تو نفس مامان هم باهامون همکاری کردی و خلاصه کلیییییی خوش گذروندیم عکسای نازنازی با همسفراش                                                            &nb...
4 تير 1392

رنگین کمون ما فقط رنگ زرد داشت

عزیزکم اصلا دوست ندارم یادآوری اون روزها رو بکنم 5 روز بعد از اومدنت به خونه به خاطر زردی بالایی که داشتی دوباره برگشتی بیمارستان و بستری شدی و بعد از 2 روز به خونه برگشتی 2 روزی که خیلیییییییی سخت گذشت دیگه هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت مامانو تنها نذار   ...
9 خرداد 1392