آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

رنگین کمون زندگی ما آرنیکا

2 سال و نه ماهگی شیرینتر از عسل

1394/9/21 12:23
نویسنده : مامان هانیه
726 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام عشق کوچولوی مامان ...عشقولکم حسابی سرم با شیطنت های تو وروجک کوچولو گرمه و نمیذاری بیام اینججا و وبت رو آپ کنم الانم از فرصت استفاده کردم بعد از دوماه بیام از خاطراتت برات بگم اول از همه مریضی لعنتی بگم که با روح و روان و جسم فرشته من شدیدا بازی کرد ... اوایل آبانماه متاسفانه دچار عفونت روده شدی بیماری سخت و مقاومی که منجر به بستری شدنت در بیمارستان شد خیلی سختی کشیدیم جفتمون خیلییییییی عزیزکم دیگه هیچ وقت مریض نشو مامان طاقت دیدن زجر تورو نداره  

بعد بریم سراغ کارای این روزا نمیدونم چرا همش دوست داری هرکاری رو به میل خودت انجام بدی هر کاری من میگم نکن اشتباهه تو برعکس کار اشتباهو انجام میدی نمیخوام اسم لجبازی بزارم روش چون میگن اینم یه جور کنجکاویه ... مثلا چند روز پیش طبق معمول که آشپزی میکنم توام باید کنارم روی کابینت بشینی نشسته بودی و من رو نگاه میکردی وقتی رفتم سر یخچال دیدم قوطی روغن رو برداشتی گفتم آرنیکا بزار سر جاش روغنو و تا بخوان از یخچال چیزی بردارم روغنو ریختی روی کابینت و تند تند با دستت پخشش میکردی اونجا بود که من منفجر شدم متاسفانه بعد از مریض شدنت این حالتهات خیلی وحشتناکتر شده. پافشاری روی حرف خودت بیداد میکنه...

وقتی میریم حموم اول با ذوق و شوق میدوی میای بعد که میخوام سرتو بشورم هی بهانه میاری نه مامان بذار اول بازیمو بکنم بعد مامان اول من سرتو بشورم بعد تو یا من دارم لباس میشورم الان نه آخرم با جیغ و فغان موهاتو میشورم دوست نداری صورتت خیس بشه و کف روی صورتت بریزه برای همین باید یه لباس بگیریم جلوی چشمت تا راضی بشی موهاتو بشوری

چند روز گذاشتمت خانه بازی سرای محلمون ولی تو دوست نداشتی و گریه میکردی دیگه نبردمت یک ترم هم کلاسهای خلاقیت ثبت نامت کردم اونم دوست نداشتی چون بدون حضور من بود این کلاسهای مادر و کودک حسابی بد عادتت کرده اینجوری شد که من مجبورم یک کلاس ورزش هم میرم تورو با خودم ببرم کنارم میشینی و نگاه میکنی

با سرد شدن هوا پارک رفتنمون تعطیل شده همش دوست داری بری شهربازی همش هم تو خونه حوضلت سر میره و میگی مامااان بریم تو حیاط دوچرخه بازی کنیم یا ماماااان بیا بریم بیرون یه چیز خوشمزه برام بخر وقتیم که میریم بیرون از هیچ مغازه ای دریغ نمیکنی هرچی میبینی هوس میکنی  

و اماااااااا مهمترین اتفاق این ماه اینه کهههههه گل خوشبوی من شیرینتر از عسل من عشق و امید من همه هستی من دیگه تو اتاق خودش میخوابهههههه بدون حضور منننن هورااااا بعد از شیرگرفتن و بای بای پوشک این مهمترین اتفاقیه که براش لحظه شماری میکردم آفرین مامان جونم امیدورام همیشه مستقل باشی 

یزدان و پویان عزیز اومدن دیدن آرنیکا

بعد از سه روز سخت و تاریک بالاخره خنده روی لبهای قشنگت نقش بست شیرینم بخند مامان بخندددد همیشه بخند هیچ تابلویی تو دنیا قشنگتر از نقش لبخند تو نیست

بعد از بیمارستان رفتیم برای مامان الی گل خریدیم برای تشکر ... مامان الی ممنونیم که تو روزای سخت کنار ماهستی

دیگه از کنار پارک هم که بگذریم دیگه امکان نداره تاب بازیو از دست بدیم

پاییز و آهار زیبا

ماهیگیری عسلکم

عشق شهربازی چه میکنه با آرنیکا

گل خوشبوی من این سومین تولد من که تو بامنی و من خوشبختترینم جون دل من

عزیزای دل من که نه طاقت دوری همو دارن نه میتونن باهم کنار بیان وقتی همو میبینین همش در حال جنگ و دعوایین ولی وقتی میخواین از هم جدا بشین همیشه ناراضی

آخرین جلسه کلاس خاله ندا با حضور باباها و کیک خورون 

درست کردن کاردستی با کمک باب مهدی

خاله ندای مهربون

اولین جلسه کلاسهای ده شگفتی خاله بهار(تکنینک اکولی رنگ روی بوم)

هنرنمایی دخترکم

 

پسندها (2)

نظرات (3)

اورانوس
28 آذر 94 23:43
الهی ،طفلکی چقد لاغر شده ،ایشالله همیشه سلامت باشه ارنيکا کوچولو،وبلاگتون خیلی زیباست ،اگه دوست داشتین پیش منم بیاین ...
aylar
4 دی 94 22:51
سلام خوشحال میشم به من هم سر بزنید و در کانال تلگرام و پیج اینستاگرامم عضو بشید فعالیتم در زمینه ی طراحی تم تولد،بروشور،تقویم و... برای کودکان و بزرگسالان هست در ضمن ارتباط از طریق وبلاگم هم امکان پذیره channel: @aylardesign موفق باشید
مامان زهرا جون
10 دی 94 9:19
سلام چقد ناراحت شدم بابت بستری شدن گل دختر.خداروشکر که الان حالش خوبه.تولدتون مبارک ان شالله سایتون صدو بیستسال بالای سر آرنیکا جون باشه.ای شیطونمامان رو اذیت میکنی خاله فدات شه.وای چطوری آرنیکا جون مستقل شد راههای موفقیت لطفا من که اصلا نمیتونم