آرنیکای سه سال و 5 ماهه

سلام سلام دختر ناز و شیرین خودم

شیطونک من هرروز شیرینتر و خوردنی تر و البته خانومتر میشی.وای انقدر با حرفای قلمبه سلمبت قند تو دلم آب میکنی که نمیدونی... همش مشغول شیطونی هستی بازیهای موردعلاقت در حال حاضر دوچرخه واسکوتر دائما در طول روز میگی مامان بریم پارک یا حیاط دوچرخه سواری پارک هم بخوایم باید بریم پارکی که چرخ و فلک داشته باشه که اونم دوره بهمون ولی چون یاد بچگیای خودم میفتم و میدونم چه کیفی داره میبرمت ... اصلا خودت نمیتونی خودتو سرگرم کنی دائما باید من باهات بازی کنم یا کارتون ببینی یا همش در حال بازی با گوشی منی تازگیم یاد گرفتی بازی برای خودت دانلود کنی هی میگی مامان بذار ببینم چه بازی بدردم میخوره یکهو همین میشه که سه تا چهار تا بازی دانلود میکنی

همش دوست داری تو بغل من باشی بچسبی بمن هی بازوهامو بوس میکنی میگی مامان جون جونی من منم میگم آرنیکا جون جونی من نفسم خیلی قشنگ محبتتو نشون میدی دائم میگی مامان دوست دارم همین که منو ناراحت میکنی سریع میزنی زیر گریه که ماماااان منو میبخشی؟ هی میگم گریه نکن همین منو ناراحت میکنه باز گریه میکنی که نهههه تو باید منو ببخشیییییی کاش میشد این شرایط وابستگی عمیقت به من تغییرکنه خیلی دوستدارم کلاسای مختلف بنویسمت ولی بدون من حاضر نیستی توی کلاس باشی متاسفانه چون همش کلاسای مادر و کودک باهم رفتیم و دائم من توی کلاس حضور داشتم عادت کردی که همش من باشم دو سه هفته پیش بردمت کلاس سفالگری ولی اصلا حاضر نشدی بدون من طاقت بیاری منم مجبور شدم تا آخر تایم کلاس بشینم اونجا بعدا هم که دیگه با این شرایط نشد بریم.

چندروز پیش ژوژمان داشتیم دانشگاه برای همین میخواستم با خودم ببرمت از اونجایی که همیشه جایی میخوایم بریم توصیه هایی رو از قبل بهت میکنم بعد از توضیحات من گفتی مامان من اصلا دوست ندارم به دوستات سلام کنم آخه من خجالتیم.وای خداااا بیچاره خجالت وروجک خانم