آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

رنگین کمون زندگی ما آرنیکا

چهار ماهگیت مبارک ماه من

غنچه ناز کوچک 4 ماهگیت مبارککککککککککککک عزیز دلم این ماه  وزنت  7700    قد 61    دور سر 41 فداش یشم الهیییی خانومی چه قد تو ماهییییی عسلکم هر روز شیرینتر میشی دیگه علاوه بر آقــــــــــــــــــــــــــون گفتن یه چیزاییم میگی که فقط خودت میفهمی ذوق میکنی و خودتو پیچ و تاب میدی تا میذاریمت زمین گردنتو به زوووووووور بلند میکنی که یعنی میخوام بشینم عاشقتــــــــــــــــــــــــــم فرشته من ...علاوه بر اینها هم انقده زرنگ شدی میگی همش باید منو بغل کنی اصلا روی زمین نمیمونی خوابیدن شبات بدک نیست 2 3 دفعه برای شیر خوردن بلند میشی ولی همچنان 7 صبح ساعتت کوکه خوشگلک من خیلی سحر خیزه همچنان هم...
4 تير 1392

سومین ماه

قند عسل من سه ماهگیت مبارررککککک به بابا مهدی گفتم واقعا حقیقته که میگن بچه ها هدیه ای از طرف خدا هستند این روزها انقدر از کنار تو بودن لذت میبرم که نمیخوام به این زودی بگذره عزیزترینم زیباترینم وقتی نگاهت می کنم با اون نگاه معصومت با خودم فکر می کنم چه جوری این نعمت خدایی سهمی از زندگی من شده و با آمدنش دنیای منو و بابامهدی رو سرشار از شادی کرده بارها با خودم فکر میکنم خدا تو رو به من داده تا قدرتش رو لطفش رو به من یادآوری کنه ...روزی هزاررررررررر بار خدا رو به خاطر داشتن تو شکر می کنم ... خدایااااااااا شکرت به خاطر آرنیکا  حالا بریم سر قد و وزن : این ماه وزنت 6600    قد 60   دور سر 39 خواب شبت بهتر ...
4 تير 1392

یه روز آفتابی در پارک قیطریه

روز هشتم عید رفتیم پارک از اول تا موقعی که برگردیم هم تو کالسکه خواب بودی فکر کنم چون سیستمش مثل ماشین انقدر خوشت اومده خلاصه اولین تجربه کالسکه سواریت خیلی خوب بود   عکس نازنینمم یه آقایی اونجا طراحی کرد که از قضا اصلنم شبیه خودت در نیومد                                                                 ...
4 تير 1392

اولین ماه

    چشای ناز تو که وامیشه آفتاب میزنه تازه وقتی تو بگی صورتشو آب میزنه من بگم دوست دارم با چه رقم یا عددی تو که بینهایتو قشنگتر از من بلدی مژه هات شعر بلند ناتمومه به خدا عاشق کسی شدن جز تو حرومه به خدا با غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو میره ماه اگر برق چشاتو ببینه از رو میره نفس مامان این ماه وزنت 4200 گرم  قد 53  دور سر 36 عشق من شبا اصلا نمیخوابی به زور یک ربعععععع من بیچاره که همش بیدارم بابا مهدی و مامانی الهه هم شیفت دارن هر وقت شیفتشون بشه بیدار می شن الهی فدات شم که همش دهنت مثل گنجشکا بازه و همش شیر میخوای   ...
4 تير 1392

دومین ماه - بزرگ دوستت دارم کوچکم

                                چشمان تو را که از نهایت زیبایی و زندگی با من حرف میزند دوست دارم نگاهت را که ساده و معصوم در جستجوی کشف این دنیاست دوست دارم دستان کوچکت را که لمس نرم طراوت کودکی است دوست دارم   خوشگلک من چه قده بزرگ شدیییییی  این ماه وزنت 5700    قد 59    دور سر 38 وضعیت خوابت خیلییییییی بهتر شده شبا از ساعت 10:30 11 میخوابی صبحا حدود 9 بلند میشی تو این فاصله هم هر 2 ساعت برای شیر خوردن بلند میشی ولی روزاااااااااااااااااااا هر نیم ساعت شیر میخوایی نمیدونم ای...
4 تير 1392

زیبای زمینی من ...آسمانی میشوم وقتی نگاهت می کنم

و امروز 1391/11/5خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد داشت و دنیا رنگ دیگری می گیرد ...پلک جهان می پرد ... دلش گواهی می دهد اتفاقی می افتد...اتفاقی می افتد... فرشته ای از آسمان فرود آمد ... تولدت مبارک ای زیباترین لبخند خدا     تو را آرنیکا نام نهادیم                            دخترم، آریایی نیک سرشت و نیک رفتار ما                                                  ...
4 تير 1392

غنچه ناز کوچک تولدت مبارک

بالاخره انتظارم به پایان رسید  وقتی روز یکشنبه 91/11/4 رفتم بیمارستان و گفتم حرکتهای بچه کم شده از تو کوچولوی من نوار قلب گرفتن و وقتی با دکتر مشورت کردن گفتن فردا 6 صبح باید بستری بشی و اورژانسی عمل بشی ... از خوشحالی داشتم بال در میاوردم به حدی که اصلا یادم رفت بپرسم مگه نوار قلب چیرو نشون داده بود ؟؟؟؟؟ نکنه چیز نگران کننده ای باشه... فردا صبح ساعت 6 با بابا مهدی و مامانی الهه رفتیم بیمارستان نیکان و تو عشق و نفس مامان ساعت 8:45 دقیقه توسط خانم دکتر مریم اشرفی پا به این دنیا گذاشتی عزیزکم وقتی به دنیا اومدی انقدر اخم کرده بودی که میخواستم درسته قورتت بدم فک کنم ناراضی بودی از اینکه 5 روز زود اومدی   نفس مامان خوش اومدیی...
4 تير 1392

اولین سفر خورشیدم به شمال

دردونه ما برای اولین بار اومده شمال این چند روز تعطیلی خرداد ماهو تصمیم گرفتیم بریم شمال ویلای بابایی تا هم حال و هوامون عوض بشه هم عشق من بیاد دریا رو ببینه خدا رو شکر هوا هم خوب بود و تو نفس مامان هم باهامون همکاری کردی و خلاصه کلیییییی خوش گذروندیم عکسای نازنازی با همسفراش                                                            &nb...
4 تير 1392

رنگین کمون ما فقط رنگ زرد داشت

عزیزکم اصلا دوست ندارم یادآوری اون روزها رو بکنم 5 روز بعد از اومدنت به خونه به خاطر زردی بالایی که داشتی دوباره برگشتی بیمارستان و بستری شدی و بعد از 2 روز به خونه برگشتی 2 روزی که خیلیییییییی سخت گذشت دیگه هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت مامانو تنها نذار   ...
9 خرداد 1392